آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

روز اول عید

سلام دوستهای عزیزم  من شرمنده همه شما خو بها هستم که همیشه به یادم هستین  عید همه تون مبارک باشه سالی پر از عشق و برکت وشادی رو آغاز کنید  من تا امروز نت نداشتم اما شکر خدا درست شد  و وصل شد  من آتنا جون وآرتین جونم حالمون خوبه  همسری هم همه تلاشش رو کرد و تا آمدن پسری ماشین خرید  که من راحت باشم  دستش درد نکنه که به فکر ما هستش  در کنار روزهای تلخ جایی هم برای شاد بودن هست  تا آمدن گل پسر فقط 8 روز دیگه مونده  التماس دعای فروان  ...
1 فروردين 1393

یاد داشت

سلام دخترم سلام عزیز مامان الهی من فدای تو خانمی هات  وسلام به پسرم  عشق های همیشه جاودانه ی مامان  آتنا جون الهی قربون دلبریهات بشم  آرتینم امروز با خواهرت رفتم دکتر  آخه یک کمی مامان رو اذیت می کنی  می ترسم زودتر از وقت که در نظر دارم بیای  خانم دکتر هم نظر منو داشت و می گه اینها شروع آمدن گل پسر  عزیز دلم تورو خدا کمی صبر کن تا جون بگیری  من بابا و خواهرت دوستت داریم  بی صبرانه منتظر لحظه آمدنت هستیم ولی عسلم به موقع و صحیح و سالم این دعای یه مادر  سونو گرافی انجام دادم شما بزرگ شدی آقا شدی  امروز سه شنبه 1392/12/20 هستش قرار کارای بیمارستانم رو انجام بدم ...
1 فروردين 1393

انتظار انتظار....

سلام عسلم  سلام پسر  ماه مامان  الهی من فدات بشم چیزی تا آمدنت نمونده  من بابا جون عاشق بوسیدن و بوئیدنت هستیم  آرتینم  اتنا جون هم عاشق داداش کوچلوشه  این روز ها مامانی خیلی خسته ام و نا امید  ترس از سزارین  همه دست به دست هم داده وروحیه ام ضعیف شده  امروز 18 اسفند  1392 ساعت 7:30 بعداز ظهر روز یکشنبه است  آرتینم آتنا جون سه شب تب شدید داشت  حالت تهوع  شدید و اسهال  آنقدر تنها بودم که  دلم داشت می ترکید  هر لحظه می ترسیدم  دختر کوچلو مامان  خدا نکرده تشنژ کنه  چند بار با بابا رفتیم دکتر و دکتر گفت ...
1 فروردين 1393

من دخترم وروزهای انتظار

سلام پسرم سلام جگر گوشه ی مامان  امیدوارم خوب باشی در پاهر که خوبی وتو شکم مامان داری فوتبال بازی می کنی  آرتینم چیزی تا امدنت نمونده  بعد از اون خونریزی و دندون دردی که داشتم نوبت به اسباب کشی شد  باورد شما به 8 ماهگی جابه جا شدیم سخت بود اما تموم شد  این خونه بزرگ و آتنا جون واسه خودش کیف می کنه  امید وارم روزی خنده هر دو شما رو باهم ببینم  آرتین عزیزم این روزها خیلی بهت سخت می گذره  احساس می کنم خیلی تنهام  بابا جون سر گرم کار و مسائل اطرافشه شب روزم با آتنا می گذره  یا روی پام در حال خوابه  ویا در حال شیشه درست کردن و یا غذا و غیره ..... و...
1 فروردين 1393

اندر احوالات من وآتنا جون و پسملى

سلام دوستهاى عزىزم حال من و اتناجون و پسملى خوبه و داريم روزهاى اخر رو مى گذرونيم ما اسباب کشى کرديم خونه جديد واينترنت نداريم انشاالله تا عيد وصل مى کنيم امشب که دارم اين پست رو مىذارم 30 روز تا ورد آرتينم مونده خيلى دوستون دارم نفيسه جون به زودى ميام پيشت
9 اسفند 1392

روزهای سرد زمستان من ....

  سلام دوستهای مهربونم  وسلام به تک ستاره قلبم آتنا جون جیگر مامان  دوستهای خوبم از اینکه نمیام ونمی نویسم خودم هم ناراحتم  نمیدونم چرا نمی تونم بنویسم  نمدونم چرا این روزهای نه تلخ ونه شیرین تمام نمی شه  هر روز با یک اتفاق جدید روبه رو می شم  خیلی خسته ام ونمی خوام این خستگیها تو وب دختر عسلم ثبت بشه  من وپسری در پایان هفته ی 27 هستیم  وتا چندروز دیگه هفته 28 رو آغاز می کنیم . پسری جاش امن وامانه وواسه خودش یا فوتبال بازی می کنه  ویا سکسکه می کنه  ویا در خواب بسر می بر...
16 دی 1392

بی قرارم تو قرار دلم باش

سلام دخترم سلام داروندار مامان  سلام پریای من سلام ای فرشته قشنگم  الهی قربون زبونت بشم که اینقدر شیرینه  دل من وبابا رو با دلبری هات بردی دختر ازبس که ماشاالله فهمیده هستی  به خدا اگر همه دنیا رو بگردم دختری مثل تو نیست  وقتی خانم دکتر چند بار تکرار کرد که آتنا جون رو بغل نکنی  بهش گفتم خانم دکتر شما نمدونید که من از بابت آتنا عزیزم  اصلا اذیت نیستم واز کارات براش تعریف کردم  از اینکه خودت با همون دستهای کوچیکت پتو وبلشت رو می بری میذاری  رو تخت ما تا خونه جمع باشه  وقتی از خواب بیدار می شی با ع...
30 آبان 1392

می خوای بیای ؟ نه زود....

سلام هم نفسم امروز رفتم دکتر واسه کنترل ومشکلی که داشتم همه جیز خوب بود ولی نمی دونم چرا عشق مامان اینقدر عجل داری واسه آمدن خانم دکتر گفت دار آماده واسه تولد می شی دوست دارم که بیای اما به وقتش آخه عسلم زود به جونه مامان خوشگلم زود       آخه هنوز فرشته من پا تو سی وپنج   هفته گذاشته...     جونه مامان صبر کن بزرگ بشی بعد بیا قدمت رو چشم هام میذارم دلبرم تو همه امید منی       نگاه کن ببین منو بابا جون مهدی چقدر دوستت داریم اولین امید واسه منو بابا دلمون رو نشکن و صحیح وسالم بیا تو بغلمون باشه دختر مامان   قو...
25 آبان 1392

اندر احوالت مامان ونی نی

سلام دوستهای عزیزم سلام خاله جونها  باور کنید خیلی دوستون دارم  خیلی به من وجوجوهام لطف دارین  سه شنبه گذشته دومین آمپول رو زدم  قبلش یه سونو دادم و گفت جفت همچنان خونریزی داره  ولی به لطف امام حسین من کاملا خوب شدم والان مدت 4 روز که دیگه خبری از  خون نیست شکر خدا و دوازده گل پاکش  ممنونم که به یادم هستین تورو خدا برام دعا کنید  من 14فروردین 93 سزارین می شم  یعنی دقیقا 4ماه و 14 روز دیگه  به غیر باقی مونده این ماه  تورو خدا برام دعا کنید واسه آتنا جونم و پسرم امیر...
19 آبان 1392