آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

16 فروردین

سال نو مبارک سلاممممممممممممممممممممممم بزودی می نویسم از همه دوستان که نگرانم بودن کمال تشکر رو دارم امیدوارم سالی پر باری رو آغاز کرده باشید من وآتنا بلا هم خوبیمممممممممممم همسری هم خوبه ...
6 مهر 1392

رویای شیرن من

سلام عزیز دلم میدونم که میدونی همه ی دنیای من و بابا هستی امروز بعد از ظهر کلی با وبت ور رفتم وقتی خسته شدم رفتم کمی استراحت هم به شما داده باشم وهم خودم وووووااااای ی ی نمیدونی چی وکی خواب دیدم   خواب عسلم دخترم همه عشقم . خواب دیدم رفتم حرم امام رضا (ص) زیارت وقتی برگشتم دیدم کم کم داره درد هام شروع می شه به بابا جون می گفتم زودبریم داره بدنیا میاد نمیدونم کی رسیدیم بیمارستان وکی برگشتیم خونه ولی شم سالم وسرحال تو بغلم بودی تند تند بهت شیر میدادم بعد مثل اینکه واسه امام حسین (ص) یا محرم نذر شمع داشتم با بابا مهدی رفتم روی یک ارابه چوبی یه عالم شمع روشن بود من هم روشن کردم توی یه ظرفهای سفالی کوچیک خواهش می کردم یکی از اون ج...
6 مهر 1392

تفریح با خاندان بابا

سلام دختر نازم سلام هم نفس لحظه های بی کسیم ببخشید یکم دیر شد ولی عیبی نداره من میدونم که تو از دل پر غصه ی مامان خبر داری این دیر آمدن رو بذار رو حساب همون بی حوصله گی دوشب پیش با عمه جون و بابا احمد و مامان مرضیه رفتیم بیرون شهر جات خالی بود خوشگلم بعد از کلی مشکلاتی که من بابا تو این چندروز پشت سر گذاشتیم این تفریح لازم بود شما هم تند تند لگد می زدی من هم از خوشحالی تو خوشحال بودم حالا چندتا عکس گرفتیم که در اولین فرصت میذارم تا این هم به خاطرات قبل از تولدت اضافه کرده باشم . در ضمن هم نفس من تاریخ روز گردش 91/3/24 بود من بعدا نوشتم   قشنگم روز پنچشنبه هم عروسی دعوتیم حالا برات می نویسم که عروسی کی هستش محمد آقا و ریحانه خ...
6 مهر 1392

روزهای تلخ .....

روزهای تلخی که تلخی آن با عسل هم شیرین نمی شد  سلام دخترم سلام آتنا جونم الهی مامان فدات بشه  وای خدایا چه روزهایی خدایا شکرت  آتنا جونم ما روز چهار شنبه رفتیم خونه دایی رضا جون  خاله مریم جون اونجا بودن  زندایی جون سبزی 40 کیلو گرفته بود وما هم کمک کردیم تا پاک کنن  خاله مریم سرما خورده بود هرچی بهش گفتیم پاشو برو دکتر  از ما اسرار و از خاله نه نه نه ..... چی بگم مامان جون اصلا یاد آوری اون روزها خیلییی بد عذاب آوره  از خونه دایی آمدیم و من تب ولرز گرفتم  در حد مرگ بابا جون طفلی من وشما رو برد دکتر  وآقای دکتر گفت باید آ...
1 مهر 1392

ولادت امام غریبم

                                  حریمت قبله ی جانم/ بود حب تو ایمانم تو را هر لحظه می خوانم/ رضا جانم، رضا جانم منم مست ولای تو/ گدایم من گدای تو نهادم سر به پای تو/ رضا جانم، رضا جانم     یا امام رضا  یا ضامن آهو  یا ضامن غریبها  ضامن همه ی دلشکسته ها دوستت دارم  از اینکه در جوار حرمت زندگی می کنم به خودم می بالم  از اینکه شما نگهدارمی و همیشه در هرحالی صدام رو به گوش خدا می رسونی ممنونم خوشحالم ازاینکه مواظ...
27 شهريور 1392

عزیزم دخترم آتنا جون

                                                                                                                                                                                   سلام دخترم ...
27 شهريور 1392

کارهای جدیدت

آتنا جونم مامان فدای دل پاکت بشه اینها رو برات ثبت می کنم تا به امید خدا بزرگ شدی بخونی  ولذت ببری و بدونی چه راهی رو واسه بزرگ شدنت طی کردی  عزیزم تو وجود من وپدرت هستی وقلب ما با نفس کشیدن تو که می طپه  مبادا روزی من وپدرت رو فراموش کنی  تو همه هستی مایی  پس هستی ما تمام هستیمان شو  کلمه هایی که به زبان میاری ومن وبابا عشق می کنیم  جان =  ژان ژان  علی =  عبی الو =  ایو قهر =   قرقر شیشه =  مم غذا = ممی  بابا بزرگ = آبا&nb...
24 شهريور 1392

دخترم روزت مبارک

آتنا جون دخترم روزت مبارک برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم یک دل پر امید و مهر ، ترانه ساز غصه ها هدیه من به دخترم ، همون غریب بی ریا دخترم روزت مبارک ...
24 شهريور 1392