آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

دوستت دارم ماه من

 

 

با یه دنیا   عشق                                                                                 

درستاره باران میلادت

میان احساس من تاحضور تو

حبابی است ازجنس هیچ

ازدستان من

تالمس نگاه تو

آسمانی است به بلندای عشق

جشن میلادت رابه پرواز می روم

دراین خانگی ترین آسمان بی انتها

آسمانی که نه برای  * من*

نه برای * تو*

که تنها برای* ما * آبیست

فرشتهء ناز وکوچلوی من به انتظار دیدنت لحظه ها رو پشت سر می ذارم

 


 **  ونی نی کوچلو ی من وبابا در روز چهارشنبه 91/4/28 در بیمارستان ثامن الائمه در ساعت 10:15 

  دقیقه صبح با عمل سزارین( خانم دکتر بابا پور )دیده به دنیا گشودو اینگونه فرشته ما زمینی شد** 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*******************

 

این آدرس وب جدید تمشک کوچلوی ماست 

http://ninijoon-ma.niniweblog.com/

خواهر یا دادش جون آتنا جیگر

خاله جونها به وب من هم سر بزنید آخههههههههههه

بابام واسه من لباس خریده

تازه مامانم عکسم رو هم گذاشتههههههه می گین نه

بیایید ببنیدنیشخند 

 

روزهایی که گذشت

                                         ب نام انکه افرید مرا تا دوست بدارم تورا                                                                                                         سلام عشقهای قشنگم امروز بعداز مدتها سری به وبلاگتون زدم بیاد اون روزها اشک ریختم وگاهی هم لبخندی ا...
13 ارديبهشت 1395

به یاد گذشته امدم

سلام عشقهای مامان حالا دوتا شدین و سر مامان رو حسابی گرم خودتون کردین  خدا رو شکر که هستین امروز عشقم ارتین گلم شما با کمی تاخیر واکسن  یک سالگیت رو زدی خدا رو شکر که بزرگ شدی  اتنا مونس همه ی غمها وشادیها و خستگیهام خوشحالم فرشته ایی مثل شما دارم  من دیوانه وار عاشقتونم عاشق 
31 فروردين 1394

دوستهای عزیزم

سلام به همه دوستهای مهربونم  فردا من بیمارستان بستری می شم واسه تولد پسری  از همه تون التماس دعا دارم  خیلی زیاد  همه شما ها رو دوست دارم  مرسی که تو تمام لحظه ها مخصوصا تو این نه ماه کنارم بودید و جویای حالم  التماس دعا 
10 فروردين 1393

و جهان چه پرغوغاست

  این اولین  تولد توست؟ و اولین انبساط مجدد کائنات؟ این چندمین بارخلقت است؟ و اولین  انفجار سکوت؟ اولین لبخند آفرینش؟ خورشید را اولین بار است که میبینی؟ و پروانه ساعتها اولین بار است که میچرخد؟ و ثانیه اولین بار است که به احترام تو برمیخیزد؟ اولین بار است که مجدداً نفس میکشی؟ اولین دم!؟ اولین آن!؟ آه که تو چقدر خوشبختی! و جهان چه پرغوغاست که اولین تولد تو را جشن میگیرد . . . ...
10 فروردين 1393

شبی آرام ولی دنیایی حرف نگفته

سلام به دخترم سلام به مونس تنهایی هایم که مادرم شد  سلام دردانه ی من ای دلبر دل ربای من وبابا الهی قربون اون زبون کوچلوت بشم  که قند و عسله مامان عاشقته عشقم آنقدر دوستت دارم که مرزی نداره ملوس مامان  آتنا جونم عشق مامان همه دلهرهام برای فردای شماست  نمدونم اگر نباشم آینده ی تو چی می شه  نمدونم فردا طلوعی دوباره در زندگیم هست یا غروب  نمدونم دوباره تو رو می بینم می بوسمت برات به قول خودت جی جه درست می کنم  یا نه تورو به دست اولین امانت دارت خدا و بعد به پدرت می سپارم  آتنا جون 10شبه که نه خواب دارم ونه خوراک  ده شبه که فقط ...
10 فروردين 1393