آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

عکس های قبل از تولد

1392/6/18 17:21
نویسنده : مامان جون
2,280 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فسقلی مامان این اولین سونوگرافی هست که رفتم البته دوتا مثل هم بود من یکی شو گذاشتم چون هردو یک معنی میداد اینجا پنچ هفته و 4 روز هست که با منی اما وقتی سونو رفتم گفت بارداریداحتملا پوچ چون ضربان قلب نداره وجنینی هم داخل ساک دیده نمی شه و برای دو هفته دیگه تکرار سونوگرافی رو تاکید کرد من که دلم کلی شکست بود روز ها که بابا سرکار بود فقط گریه می کردم ودعا به خدا می گفتم اگر قرار بود نباشه پس چرا دلم رو خوش کردی عزیزم روز ها بسختی می گذره ومن هم ناامید از همه چیز دل شکسته1390/9/21

 

امروز اون دو هفته که گذشته بود هیچی شده بود 41 روز می ترسیدم برم وبگن نیستی برام خیلی سخت بود. تحمل شنیدنش رو نداشتم بلخره مجبور شدم و تنهای رفتم دوست داشتم تنها باشم وبابا نباش وقتی رفتم و آماده شدم واسه سونو قلبم داشت می ترکید نگاه می کردم به آقای دکتر ببینم چی می خواد بگه وقتی دیدم ساکت پرسیدم من باردارم گفت آرررررره گفتم قلب داره با تعجب گفت مگه قراره نداشته باشه بی اختیار اشکهام می ریخت از خوشحالی نفهمیدم چطوری به خونه رسیدم البته بعداز سونو به بابا جون زنگ زدم وخبر سلامتی گلم رو دادم بابا جون هم کلی خوشحال شد.1390/11/13هورا

این هم سومین سونو گرافی هست که وقتی 18 هفته بودی رفتم در تاریخ1390/12/13 درست یک ماه بعد اینجا متوجه حرکاتت می شدم اما یک هفته بود تکون نمی خوردی ترسیده بودم . از اونجایی که دکتر خودم زایمان کرده بود (سارا صباغ نکونام) رفتم پیش یک دکتر دیگه اون هم هرکاری کرد نتونست صدای قلب کوچیکتو پیدا کن برام این سونو گرافی رو نوشت وبه خاطر اینکه من نگران نباشم گفت شاید در حالتی قرار داره که نمی شه ضربان قلب رو پیدا کرد . برای ساعت 3:30 وقت سونو گرفتم وقتی روی تخت خوابیدم خدا رو به تمام مقدسات عالم قسم میدادم که سالم باشی آخه من توی این دنیا جز بابا جون و تو که تازه همراهم شده بودی کسی رو ندارم انشاءالله یه روز خودت همه چیز رو مبینی و می فهمی چقدر برام عزیزی . خلاصه دکتر بادقت تمام داشت سونو رو انجام میداد پرسیدم زنده است با آرومی گفت آررررررررررررره همه چیز خوب وبه منشیش که جواب رو تایپ می کردگفت زربان قلب طبیعی سن جنین 17هفته و3 روزفرشتهاینها همه خاطرات رشد شما تو شکم مامان . وقتی رسیدم خونه باباجون وعمو علی وپسر خاله بابا خونه ی ما بودن دلم مخواست بابا رو بغل کنم و گریه کنم از خوشحالی که خدا دوباره بهم برگردوند اما نمی شدفرشتهاز چند روز بعد هم که استراحتم زیاد کردم شما تو دلم شروع به مشت و لگد زدن کردی الهی من فدات بشم عسلم خیلی خیلی مامان دوست دارهقلب

وامروز که 1391/1/18 رفتم واسه کنترل همه چیز عالیه شکر خدا واسه ماهی دیگه نوبت دارم و باید برم سونو تا لحظه تولد فرشتم دقیق مشخص بشه در ضمن یک چیز دیگه دلم از روز اول می گه فرشته من دخمل هرچی هم که واست گرفتم دخترانست 1391/2/18 مشخص می شه دخملی یا پسمل هرچند برای من وبابا سلامتیت حرف اول رو می زنه بابا جون هم اسم دخترانه انتخاب کرده وهم پسرانه

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

سلام فرشته مهربون مامان همونطور که گفتم برای 2/18 نوبت دکتر داشتم واسه کنترل تو فسقلی * اول رفتم واسه سونو وقت گرفتم وبعد رفتم پیش دکترم بعداز کلی نشستن نوبتم شد رفتم تو اتاق اول فشار خون وبعد وزن وووووووای حالا نوبت اصل کاری صدای قلب جوجو ناز مامان الهی من قربون اون قلبتقلببرم که با هر بار زدنش مامان زنده می شه از خانم دکتر پرسیدم به نظرش شما عسلک دختری یا پسرخوشمزهگفت فکر کنم دخترهمتفکر از روزی که فهمیدم تو توی دل من هستی دلم می گفت دختر باباجون اولین چیزی که برات گرفت یه جفت چکمه خوشگل دخترانه بود بابا هم می دونست جیگرش چیه *

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

این سونو گرافی هست که برای تشخیص سن بارداری و جنسیت همه مامان ها میرند*وکوچلوی ناز من * من هم رفتم تا بدونم دلم چقدر درست می گه که تو دختری ? و دکتر سونوگرافی هم گفت جنین femaile یعنی دخمله عسل مامان بعضی وقت ها به خودم می گم یعنی اون روز میاد که من تو رو بغل کنم وببوسمت همه هستی من

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)