روز میلاد عشق من و فسقلی
سلام فرشته مهر بون دیروز خیلی گرفتار بودم نشد بیام وبرات بنویسم . آخه میدونی نفسم دیروز تولد بابا جون بود
من هم کلی کار ریخته بود روسرمباید مهمونهارو دعوت می کردم واسه شام خرید بیرون سفارش کیک که مامان مرضیه زحمت خریدش رو کشید من هم دنبال شیرینی و خرید واسه درست کردن شام خلاصه به سلامتی همه چیز تا ساعت 9 حاضر شد جای شما خالی دلبر مامان خیلی خوش گذشت . بعد از اینکه کیک رو آوردیم وبابا جون شمع هاشو فوت کرد شروع کردیم به بریدن کیک . البته بابا اول برید وما هم با اجازه شاه پریون خوردیم .
بعد که کادو هارو باز کردیم
نوبتی هم که بود نوبت شام خوشمزه مامانی بود
خلاصه عسل این مهمونی تا ساعت 1:30 بامداد ادامه داشت
بعداز اینکه همه رفتن من و بابا هم شروع به جمع جور کردن خونه کردیم