عشق بی پایان من
باز هم ثانیه ها نام تو را جار زدند
و دقایق همه امشب به تو تکرار زدند
و
سکوتی که در این عقربه ها می چرخید
نکند در دل تو نام مرا دار زدند
...
خدایا!
میوه ی کدام درخت باغت را گاز بزنم
که از زمین رانده شوم ؟
دخترم آتنا جون
این بار می خواهماز تو بگویماز تو که در کرانه ی عالم،یگانهای.از تو
که به من عشق بخشیدی و آموختیدوست داشتن را.
ای همه ی هستی من!
آنگاه که نام تو را بر زبان می آورم،لحظه های غبار زندگیم آکنده
می شود از شمیم خوش بودنت
قلب بی تابم رنگ تو را می گیرد و وجودمسرشار از وجود توست.
ای زیباترینم!
آن هنگام که چشمانت در میان چشمانم نقش می بندد قلب من
عاشقانه برایت می تپد
مهربانم ای همه ی وجودم
آن زمان که می ستایمت و با تو سخن میگویم،حس غروری
متواضعانه مرا به تو پیوند می زند....
پیوندی ناگسستنی تر از پیوند ماه ومهر.
زیباترین وجود!
من از تو زنده ام و عشق توست.... هرنفسی که از سینه ام بیرون می
آيد.
به جانی که از تودارم سوگند که عاشقانه دوستت دارم وتو راتا
همیشه وتا ابد
در گنجینه ی قلبم حفظ خواهمکرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی