آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

آتنا جون ویک حادثه

1391/8/2 16:51
نویسنده : مامان جون
197 بازدید
اشتراک گذاری

وایییییییییییییییییی نمیدونم چطور بنویسم

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

فقط می تونم بگم خدایاااااااااااااااااااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

روز یکشنبه منو آتنا خواب بودی ساعت 2:30 بابا زنگ زد به گوشیم یکم

صحبتکردیم

مهدی هم انگار یک چیزی بهش الهام شده بود چند بار زنگ زد ومیگفت

دخترم خواب بیدار نشده

هر بار هم شما خواب بودی من دیگه خواب از سرم پریده بود

از جا پاشدم وشما رو آماده کردم رفتیم پایین می خواستم برم دفترچه ام رو

ازخونه مریم جون بگیرم

چون جا گذاشته بودم وبعد از ظهر قرار بود با بابا برمدکتر

شما رو گذاشتم تو ماشین سویچ ماشین رو هم رو صندلی یک هو در

ماشین بسته شد

با صدای در ماشین شما از خواب بیدار شدی

واییییییییییییییییییییییییییی خدایا بدادم برس تمام شیشه ها بالا بود ریموت

ماشین مونده بود تو تو کوچه هم پرنده پر نمی زد خدایا چیکار کنم

گریه کنون رفتم در خونه امین آقا دوست بابا رو زدم  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

همه اش گریه می کردم می گفتم امین آقا بچه ام مونده تو ماشین

مثل همین گربه ها دستهام رو محکم رو شیشه های ماشین می کشیدم

شاید بیادپایین امین آقا باسیم هرکار کرد باز نشد

بنده خدا می گفت خانم مهدی آقا گریه نکن با هاش حرف بزن توهم گریه

می کردی بمیرم مامان جون بمیرم

جلوی موتوری رو گرفتم اونها هم نتونستن باز کنن زنگ طبقه دوم رو هرچی

می زدم در رو باز نمی کردن

الهی بمیرم حدود 35 دقیقه بود اون تو بودی ولی نمیدونستم چیکار کنم

بلخره همسایه در رو زد باز شد اصلا حال خودم رو نمی دونستم

نمیدونم اون لحظه خدا چه نیروی بهم داده بود با پا در رو حول دادم و اهرم در

رو با انگشتهام دادم بالا ودر رو فشار دادم باز شد

وسریع ریموت دیگه رو از تو جعبه آرایشم برداشتم و زدم در باز شد وقتی

آمدم پایین امین آقا بغلت کرده بود وبوست می کرد

الهی بمیرم لپهات مثل انار سرخ شده بود

امین آقا یک دختر دارن30ماه داره اسمش هستی همه اش می گفت نی نی

تو ماجینهبابا زود با  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)