آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

حرفهای نگفته

1391/11/6 21:59
نویسنده : مامان جون
206 بازدید
اشتراک گذاری

بزودی میام و می نویسم

سلام من آمدم که 180 روزگی آتنا عشق ابدی مامان رو بنویسم

28 دی آتنا جون شش ماه شد من وبابا خوشحالیم که دخترمون زیر سایه ی

پروردگار مهربونمون داره بزرگ می شه و سجده شکر می کنیم واسه نعمت

بزرگی که بهمون داده و مارو لایق پدر و مادر شدن دونسته

دراین ماه عزیز دعا می کنیم همه ی کوچلو ها سالم وسلامت باشن

و آتنا دختر عسل ما هم سلامت باشه انشاالله ...

وخدا به تمام اون مادر های دل شکست هم یه نی نی تپول مپول بده و

دلشون رو شاد کن یا امام هشتم تورو به جوادت قسم دل همه رو شاد کن

زینب جون . مامان طاها . اعظم جون . و همه ی اونهایی که در انتظار یک

جوجو هستن آمین.....

سلام گلم هم نفسم شش ماهگیت مبارک

آتنا جون من وبابا 28 دی شما رو آمده کردیم وطبق معمول بهت قطره

استامینوفن دادم 2 برابر وزنت و بردیمت بهداشت واسه واکسن 6 ماهگیت

شب قبل از استرس تا صبح خوابم نبرد که فردا چی می شههههههه

رفتیم بهداشت هههههههههه تعطیل بود و موند واسه شنبه

جمعه بابا حسابی مارو تحویل گرفت وبردمون چالیدره یه جای خوشگل و

زیبا از طبیعت خدای مهربون کلی چیزمیز خریدیم خوردیم نهار هم همون جا

خوردیم خلاصه خوش گذشت و ساعت 8 شب برگشتیم خونه

واما شنبهههههههههههه واییییییییی واکسنننننننننننننننننن


شنبه مثل یه مامان خوب با بابا جون شما رو آماده کردیم بردیم بهداشت

متاسفانه وزنت 600 گرم اضافه شده بود توی 2 ماه آخه دستم شکسته بود

وپرستاری از شما برام کمی سخت شده بود تا جایی که شما از دست من

میترسیدی و روز شیر نمی خوردی و اجبارن شیشه می خوردی

فقط شبها تو خواب شیرم رو می خوردیخمیازه

که اون هم کم کم نخوردی و بد اخلاقی می کردیگریه

رابط سینه گرفتم واون هم جواب ندادناراحت بهداشت آتنا جون

شکلکهای جالب و متنوع آروین
وزن در شش ماهگی 7800
قد در شش ماهگی 70
ذور سر در شش ماهگی 45
من از اینکه آتنا ضعیف شده ناراحتم اما مهدی منو دلداری میده و
می گه همین که سالم خدا رو شکر ومن رو آروم می کنه
البته حالا بهتر بهش می رسم
غذا های آتنا جون
حریره بادام . سریلاک . فرنی. سوپ له شده .
له شده عدس و سیب زمینی.و اون هم با علاقه زیاد می خوره
ومن باباش کلی بهش می خندیم از کارهایی که وقت غذا خوردنش
انجام میده

واکسن آتنا جون مامان برات بمیره
شکلکهای جالب و
متنوع آروین آتنا جیگرم 30/11 واکسن شش ماهگیش رو زد الهی فدات بشم .صبور مامان
آمدم خونه پا هاش رو با قنداقش فیکس کردم و مراقب بودم تب نکنه خدا رو شکر تا
بعد از ظهر خوابید ساعت 6 بعد از ظهر بازش کردم با ترس و دلهره کفتم الان جیغ می زنه
مهدی هم نبود می ترسیدم ولی خودش یهو برگشت شروع به سینه خیز کرد
و بعد خدارو شکر آروم بود
رفتیم واسه نی نی عمه وسایل خریدن البته با نظر من و مامان مرضیه و بابا جون
من نمی خواستم برم اما مامان جون اسرار کردن و ما هم رفتیم
خدارو شکر شب هم راحت خوابیدی
ولیمامان فدات بشه ا سه روز بعد واکسن آنقدر بهانه گیری کردی
که نگوووووووووو
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)