آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

بیماری آتنا جونم و جان دادن لحظه به لحظه من

1392/3/18 14:01
نویسنده : مامان جون
680 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم سلام آتنای من عشق و هستی من 

مامان بی تو می میره مامان قربونت بشه زندگی دیگه بی تو برام معنی نداره 

پس عشقم امیدم آتنا جونم بمون بمون برای مامان 

بیماریت از یک اسهال استفراغ ساده شروع شد 

همون روز بعد از ظهر روز شنبه با بابا بردیمت پیش دکتر لطفی 

اما اون برات چندتا شربت نوشت ولی لحظه به لحظه حالت بدتر می شد 

با دکتر لطفی تماس گرفتم گفت ببر بیمارستان ثامن من هم الان میام 

بردیمت با بابا بیمارستان بعد از تشکیل پرونده 

تورو بردن اتاق رگ گیری ومن رو بیرون کردن گریه امن نمی داد 

با هر جیق کشیدن ومامان گفتنت بند دلم پاره می شد 

رفتم تو اتاق  دیدم دستهای ناز کوچلوت و پاهات سوراخ سوراخ شده و هنوز

نتونستن ازت رگ بگیرن 

پرستار بی شور بجای اینکه من عصبانی باشم  اون داغ کرده 

بهم می گه تو شب تا صبح خوابیدی حالا بااین حال روز بچه ات رو آوردی 

منم هرچی لایق اش بود بهش گفتم وتورو از زیر دستش کشیدم بیرون 

و با رضایت بابا آوردم ت بیرون از بیمارستان 

با بابا تصمیم گرفتیم بریم بیشه یک دکتر متخصص اطفال دیگه

وباز بردیم پیش دکتر فخر نبوئی ولی فایده ای نداشت 

اون گفت پودر اوآر اس رو با 4 لیوان آب و مخلوط کشک ونعناع بهت بدم 

من احمق هم همین کارو کردم 

مامان قربون شکل ماهت بشه 

چون آب بدنت کم شده بود کشک و او آر اس باعث شد نمک بدنت که همون سدیم خون

بالا تر بره و به 160 برسه 

ساعت هر لحظه که می گذشت بدتر می شدی 

آتنای من دیگه نای گریه نداشت مثل یک جنازه رو دستام مونده بود 

با بابا رفتیم بیمارستان دکتر شیخ  واونجا با چه زجری ازت رگ گرفتن 

مامان داشتم دیوانه می شدم و هیچ راهی جز تحمل نداشتم دنیا داشت                    

رو سر من وبابا آوار می شد بابا گریه می کرد من که قلبم داشت می ترکید

سرم بهت سریع وصل  کردن و آزمایشاتت انجام شد 

و 45 دقیقه بعد آماده شد و دکتر گفت سدیم خونش بالا و این به معنی خونریزی مغزی

وای خدا مثل یک مرغ سر کنده بالا پایین می رفتم گریه امن نمی داد

ای خدا چیکار کنم 

خدا رو به هرچی و هرکی که پیشش مقدسه و آبرو داره قسم میدادم 

خدایا من آتنام رو می خوام 

خدایا اول عمر منو تمام کن 

چشمم به آتنا می افتاد که نای هیچی رو نداشت حتی نگاه معصومانه اش رو 

هر دقیقه سالی گذشت  هی می آمدن بالای سرش آمادش کن بیار واسه نمونه خون

خدایا دست پای جگر گوشم سوراخ سوراخ شد 

آتنا گریه می کرد می گفت مامان  بخدا دلم داشت می ترکید 

دیگه تحمل نداشتم .

هر نیم ساعت یک سرم 

همه اش نگاهش می کردم می گفتم آتنا منو تنها نذاری من بی کسم 

من یه مادر دلسوخته ام نری بی من نری اگه قرار به رفتنت منم ببر با خودت

مادرم رو قسم میدادم می گفتم مگه نمی گن دعای مادر مستجاب می شه 

مامان تو که به خدا نزدیکی شفای دخترم رو بگیر من دخترتم من همون دخترناز دونه

ته تغاریتم که می خواستی دنیا مال من باشه من که دنیا رو نخواستم 

آتنا همه دنیای من پس بگو من غیر اون کسی روندارم 

آتنا تا ظهر چهار شنبه همچنان حالش بد بود اما از ساعت 6 بعد از گرفتن آخرین 

نمونه خون سدیم خونش به 144 رسید و الحمدالله وضعیت خونی به حد نرمال رسید

2روز بعد دکترت با دکتر میرزایی

ویک خانم پرستار مهربونی که خیلی دوستت داشت آمد بالای سرت وبهم گفت 

من نمی خواستم نگرانیت رو بیشتر کنم ولی خـــــــــــــــدا واقعا دوست داشت 

وگرنه سدیم 160 یعنی خونریزی مغزی و آسیب زدن به کلیه هاش و در نهایت دیالیزم 

خدا دخترت رو دوباره بهت داد 

خـــــــــــــــــــدااااااااااااااااااااااا من من بنده نالایقم ولی تو به بزرگیت منو ببخش

آتــــــــــــنا رو برام نگهدار خــــــــــــــــدا جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

شاه صنم و مامان هانیه
17 خرداد 92 12:23
خداجون شکرت انشالا همیشه سلامت باشید منم نذر کردم خداروشکر که باید برم و بجاش بیارم از روی گل دختر ماهت ببوس یکی هم خواهر خوبم من یه نصیحتی از بابام همیشه تو گوشم که میگه تو هر بیماری مخصوصا تب و اسهال و سرماخوردگی هر دقیقه به بچه اب بدین تنها چیز مفید اب همیشه میگه نذارین اب بدن بچه تموم بشه انصافا هم راست میگه
مامان ترنم
17 خرداد 92 19:14
سلام. خدایا شکر از اینکه حال دخترتون بهتر شده. خیلی گریه کردم وقتی این متنو خوندم. از وبلاگ زینب جون دیدم که اتنا عزیز مریض شده. برای اولین بار وبلاگتون رو دیدم و خیلی خوشحالم که دخترتون حالش بهتره. ایشاالله که کامل بیماریش خوب شده باشه.
ترنم
17 خرداد 92 23:30
عزیز دلم قربون اون دلت برم که آنقدر درد کشیدی اما خدا با سلامتی دختر نازت دوباره بهت یادآوری کرد که همیشه در کنارته عزیزم بازم خدا را هزار مرتبه شکر که کوچولویه نازمون حالش خوبه
mobinaei
17 خرداد 92 23:32
سلام خواهری گلم...خدارو هزار مرتبه شکر که گل دخترت...همه کست حالش بهتر شده..الهی فداش بشم چقدر زجر کشیده..این پرستارا هم بچه ی خودشون نیست که دلشون بسوزه..به خدا خیلی نگران بودم خدارو هزار مرتبه شکر.
شقایق
18 خرداد 92 1:10
سلام مامان مهربون خدا رو هزار بار شکر ایشالا همیشه سالم باشه فدای دل تنگتت باور کن وقتی داشتم میخوندم از استرس یخ کردم و بی اختیار گریه کردم الهی همیشه همه بچه ها تو سلامت کامل باشن الهههههههی امین
مامان یاسمن و محمد پارسا
18 خرداد 92 2:35
خدا راشکر که حالش خوبه عزیزم یه بار یاسمن اسهال داشت یه دکتری بود بهم گفت بهش عرق اترج بوده هم اسهالش و قطع می کنه هم تهوع ش و چونم مزه اب می ده بچه می خوره منم همین کارو کردم فوری اسهالش قطع شد به اطرافیانم هم پبشنهاد کردم همه راضی بودند حالا گفتم برا شما هم بنویسم این داروی گیاهی را تو خونه داشته باشید ادمای بزرگم براشون خوبهاب بدنم تامین میشه ایشالاه هیچ وقت لازمش نداشته باشی و گلم سالم و سلامت باشه
زهره مامان نیایش
18 خرداد 92 9:33
سلام .خدا رو شکر که حال دختر کوچولوت خوب شده . از طریق وب یکی از دوستان که التماس دعا داشت بهتون سر زدم . از اینکه دختر نازت خوب شده خوشحالم . اگه دوست داشتید به ما هم سر بزنید . براس سلامتی کامل آتنا جون دعا می کنم .
مامان مهبد كوچولو
18 خرداد 92 12:01
سلام عزيزم ، الحمدلله ، خدا رو شكر كه آتنا حالش بهتره . عزيزم ممنونم ازت كه يه تجربه ي خوب هم در اختيار ما گذاشتي . منظورم همون او آر اس و كشك و نعناع بود . باز هم خدا رو شكر . ايشالله كه هميشه تندرست و سالم باشه
مامان بنيتا
18 خرداد 92 19:11
خدارو شكر ماماني مناز وب مامان الينا اومدم كلي با خوندن نوشته هات اشك ريختم اميدوارم هيچ مادري بيماري بچشو نبينه ايشالا هر چي زودتر آتنا جونم خوب خوب ميشه
دوست قدیمیت
19 خرداد 92 1:02
سلام دوست قدیمی خوبی عزیزم خیلی خوشحال شدم که دوباره وبت پیداکردم ازاینکه وب قبلی رو حذف کردی خیلی ناراحت شدم امیوارم اتنا جون حالش خوب باشه و همیشه سالم و سلامت باشه عاشق اهنگ قبلی وبتم بووووس برااتنا جون
مامان کیانا
19 خرداد 92 12:01
سلام دوست عزیز. من از طریق وب یکی از دوستان در مورد بیماری آتنا جون اطلاع پیدا کردم و خیلی ناراحت شدم و خدا میدونه که با خوندن این پست بغض گلوم رو گرفت . ایشالله آتنای عزیز خوب خوب بشه و دیگه هیچ وقت راهی بیمارستان نشه . ما رو از حال آتنا بی خبر نذار . راستی ما شما رو لینک کردیم شما هم اگه دوست داشتید بهمون سر بزنید .
مامان امیر مهدی (سوده)
19 خرداد 92 16:14
عزیزم با خوندن مطلبت صورتم از اشک خیس شد خدایا شکرتتتتتتتتتتتتت خدا دخترتو صحیح و سالم برات نگه داره انشاالله .دیگه هیچی نمیتونم بنویسم....
مامان سبحان جون
19 خرداد 92 22:09
سلام عزیزم خوبی اتناجون خوبه الهی فداش شم چیشد دخمل گلم خیلی ناراحت شدم الان خوندم ی عالمه گریه کردم اخه خیلی اتناجون دوست دارم ممنون اومدی پیشم دوست خوبم خیلی دلم برات تنگ شده بود اینم رمز برای دوست خوبم من که همیشه ب فکرتون بود تو وب حذف کردی و یکی دیگه درست کردی ب منم هیچی نگفتی


مامان الینا
20 خرداد 92 1:49
سلام عزیزم .ما خوبیم فقط حوصله اومدن ندارم ،سنگین شدم ،هزارتا کار هم دارم .البته صبحها میام ولی هیچ وقت نیستی ! آتنا خوبه ؟دیگه مشکلی بیش نیومد ؟
مامان نفس طلایی
20 خرداد 92 1:55
سلام از خوندن مطلبتون اشک مهمون چشمام شد ... چه شرایط وحشتناکی ... خدا رو صد هزار مرتبه شکر ... الهی همیشه سلامت باشه
مامان جون نی نی
20 خرداد 92 10:06
عزیزم من همین الان ایت مطلب رو خوندم و با هر کلمش گریه کردم آتنای عزیزم چرا اینطوری شده آتنا جون دشمنات مریض بشن عزیزم خدا رو شکر که الان سالمی عزیزم خیلی ناراحت شدم، من آتنا رو به اندازه سیلوانا دوست دارم عزیزم می خوای یه سر بیازش تهران ببرش پیش دکترهای تهران
مامان دانیال
20 خرداد 92 12:13
سلام مامان مهربون نمیدونم چی باید بگم تمام تنم داره میلرزه فقط باید گفت خدایا شکرت خدایا هزار مرتبه شکرت


سلام عزیزم مرسی از اینکه به من ودخترم سر زدید
من یک مادرتنها ازت خواهش می کنم واسه آتنا دعا کنید
مامان اهورا
20 خرداد 92 13:06
خدارووووووووووووو ميلياردها بار شكر. خدارو شكر. اشكم نمي ذاره بيشتر بنويسم

سلام دوست مهربونم شما لطف داری
خواهش می کنم واسه آتنا دعا کنید

مامان الینا
20 خرداد 92 13:34
عزیزم فقط ببرش ژیش دکتر فرهد .دیگه به هیچ دکتری اعتماد نکن .حتما حتما فرهد ؛خیلی عالیه
الهه مامان رادین
24 خرداد 92 18:44
الهی چی کشیدی عزیزم..من کلی گریه کردم شما که دیگه حتما اااااا خدا خودش کمک میکنه..ایشالا آتنا خیلی زود خوب بشه