فقط به خاطر گل دختر
سلام عزیز دلمامیدوارم که همیشه شاد باشی وسلامت گلم
الان که اینها رو می نویسم بک روز از بهانه گیری های شما گذشته
دیروز از صبح تا شب گریه کردی می خوابیدی چند دقیقه بعد بیدار می شدی
چون پنچشنبه بود بابا کمی زودتر از روزهای دیگه آمد من هم همه اش شما توبغلم بودی و نق نق می کردیخیلی ناراحت بودم چون نمی دونستم شما چیکارت هست بابا سعی کردن کمی کمک دستم باشن اما شما آروم وقرار نداشتی
با بابا جون شب رفتیم خونه مامان جون مرضیه دایی و زندایی بابا هم اونجا بودن البته واسه شام آمده
بودن وسط شام بودیم زن عمو بابا با عمو جون و بچه هاشون آمدن
شام رو خوردیم شما الحمدالله ساکت بودی بعد از شام من و زندایی جون ظرفها رو شوستیم
و آمدیم یکم میوه بخوریم که زن عمو بابا بچه داریشون گل کرد و تصمیم گرفتن شما رو به قول خودشون
شما باز به گریه افتادی ودیگه ساکت نمی شدی شما رو از زن عمو گرفتم شیر رو هم قبول نمی کردی تا راه افتادیم آمدیم خونه شما تو راه خوابیدی ولی وقتی رسیدیم خونه کلی شیر بالا آوردی چون شیر بد خورده بودی شیر جوش به قول قدیمی ها من وقتی آمدیم خونه کلی بابابا جون
قور قور کردم گفتم خودم یاد دارم بچه رو بزرگ کنم بچه ام صدتا مامان داره
بعد هم خوابیدی وبین بیدار می شدی شیر مخوردی
نیم های شب دست زدم به صورت خومشگلت دیدم خیلی سرد گفتم شاید خدا نکرده سرما بخوری با کمک بابا یک حالی به خونه دادیم
چون کف خونه سرامیک هستش بیشتر خونه سرد میشه بالا تو انباری موکت داشتیم آوردیم زیر فرش
وجاهایی که بون فرش بودپهن کردیم
در ضمن بخاری رو هم آوردیم وصل کردیم ورو شمک گذاشتیم
لباسهارو هم گذاشتم شب که اوج مصرف نیست
شما هم الان تو خواب ناز هستی کنار بابا جون
دوستت دارم هم نفس مامان وقتی کمی از کار هام تموم شده بود آمدم کلی با هم صفا کردیم
مای بی بیت رو عوض کردم وکلی رونات رو بوس بوس کردم تو هم می خندیدی انگار داشتی خستگی
مامان رو در می آوردی عسل وبعد که بستمت به خانم خانم ها شیر دادم تا حالا هم که خوابی ولی
داری آمده واسه بیدار شدن می شی
شاید اگر بابا حال داشته باشه بریم بیرون
من هم که در حال استراحت هستم گل دختر نهار رو هم با مهدی جون زدیم بر بدن
مامان جون بای تا فردا