سلام ای ضامن آهو
سلام آتنا جون امشب که دارم برات این پست رو می ذارم شب تولد کریم اهل
بیت علی ابن موسی الرضا علیه السلام
سال گذشته منو بابا جون ماه عسل رفته بودیم ومثل امشب رو توشهر
ماسوله بودیم جات خالی بود عسلم خیلی خیلی خوش گذشت
آنقدر که از عمر منو بابا جون حساب نشد
منو بابا نمی دونستیم که امام رضا امسال شما فرشته ی قشنگ رو به ما
هدیه می ده
خوشحالم ازاینکه کنارمی بابا نیست الان که این پست رو می ذارم من وشما
تنها تو خونه هستیم بابا جون سر کار هستن
شما هم لا لا کردی من هم کلی کار کردم وحالا هم دارم واست می نویسم
امروز از صبح کلی کار کردم
اول رفتیم واسه بابا جون کلید درست کردیم آخه بابا بعد از تولدشما
کلیدهاشوگم کرده
بعد خونه مامان جون مریم من بهشون می گم مامان چون حق مادری به گردنم
داره آخه من که مامان ندارم
رفتیم تا سرم وآمپولهای مهدی پسر شون رو زدم وبر گشتیم خونه
شما شیر خوردی بی بیت رو عوض کردم
من هم نهار خوردم
به بابا زنگ زدم حالشو پرسیدم خوب بود
بعد با هم خوابیدیم تا ساعت 6 بعد باز شیر .یکم بازی کردیم با هم دوباره
خوابیدی
من هم لباسهای شما رو مرتب کردم
ظرفها رو شوستم
آشپزخونه رو تی زدم گاز پاک کردم
اتاق خوابم رو یکم صفا دادم
چایی دم کردم البته بابا از 12 زودتر نمیاد
ومن همچنان تنها البته شما که کنار مامان هستی یعنی همه چیز ولی آخه
بابا سایه سر من وشماست دیگه این هم یک روز پنچشنبه کنار دخملی قند عسلی در تولد تولد امام هشتم ضامن آهو و پناه بی پناهان آتنا جون خوشحالم که ما در کنار او زندگی می کنیم امیدوارم
خودشنگهدار ونگهبانت باش مامان جونم