نوشتم به نامت تا بدانی دوستت دارم
من بی تو هیچم
ای همه هستی من
یک سال وهزار خاطره
تصمیم باباجون و مامان
سلام فسقلی مامان امشب تصمیم گرفتم وبلاگ برات درست کنم تا هروقت بزرگ شدی بتونی تو خاطرات مامان و خودت سری انداخته باشی .بابا مهدی جون زحمت راه انداختنش رو کشید برام درست کرد تا بتونم با عسلم درد دل کنم .باباجون اسم وبلاگ ات رو *اولین امید گذاشت * روزهای سختی رو دارم می گذرونم اما وقتی تکون می خوری وشروع به لگد زدن می کنی از خوشحالی می خوام پر دربیارم دلم می خواد داد بزنم و به همه ی دنیا بگم که لیاقت مادر شدن رو دارم * 17اردیبهشت 1391 تاسیس وبلاگ عشقم که نمیدونم اسمش چیه دختر یا پسر ...
نویسنده :
مامان جون
8:41
نه فهمیدم کی آمدی ونه فهمیدم کی رفتی
سلام کوچلوی ناناز مامان هنوز آمدنت رو باور نداشتم که رفتنت رو آغاز کردی چه بی گمان آمدی و چه بی گمان رفتی نمیدونم دختر بودی یا پسر اما با تمام احساس مادرانه ام می گویم دوستت دارم حتی اگر فاصله ها نگذاشتن من تورا ببینم دوست دارم بابا خیلی غصه می خور آخه واسه کوچلو 7 هفته ایش اسم انتخاب کرده بود هنوز در نا باوری می گه سنگینی بلند نکن شاید باشه من هم در درون دلم بی صدا گریه می کنم که چه بچه گانه به تو دل سپردم غافل ازاینکه روزی خواهی رفت فرشته شدنت مبارک مامان جون زمین لایق تو نبود آسمانی شدنت ...
نویسنده :
مامان جون
23:41
محتاج دعای شما هستم
سلام خواهش می کنم واسه من ونی نی توراهم دعا کنید دعا کنید حالا که آمده بمونه ومن رو اذیت نکنه هر چند من دخترم رو دارم اما این رو هم دوست دارم علايمی هست که داره نشون میده نی نی می خواد بره برام دعا کنید خاله جونها واسه من ونی نی پای نماز دعا کنید خواهش می کنم ...
نویسنده :
مامان جون
19:35
هفته ششم
سلام مامان جون سلام کنجد من نمدونم چی شدو چه جوری آمدی تو دل مامان و اقعا از حکمت پروردگار کسی سر در نمی اره اما مامان جون خوشحالم که هستی هرچند استرس زیادی دارم اما مهم نیست من دوست داشتم بیای اما وقتی خواهرت آتنا کمی بزرگتر می شد حالا هم که اینقدر عجله داشتی بیای خوش آمدی مامان جون امروز وقت دکتر داشتم روز پنچ شنبه دوباره بتا دادم قبلش رفتم بهداشت وکلی سرو صدا کردم گفتم وقتی میدونید اعتباری به داروهاتون نیست چرا مردم رو سر کار میذارید اونها که بتای اول رو قبول نکردن بی بی چک رو هم گفتن خطا داره درست نیست خلاصه چی بگم از دست این جماعت هرچی می گم من میدونم که هست از من اسرار از او...
نویسنده :
مامان جون
18:36