خاطرات دومین سفر آتنا جون
سلام عزیزم سلام دختر مهربونم ببخش اگر دیر به دیر به دفتر خاطراتت سر می زنم میدونم که مامان رو درک می کنی مدتی یک اتفاقی درونم روخ داده واین اتفاق منو رو کمی درهم کرده یک فرشته کوچلو ومهربون مثل خودت شیرینم تمام انرژی مامان رو گرفته تنها آرزو سلامتیتونه مامان جون خوب از سفر به شمال می خوام برات بنویسم یه روز قبل از اینکه بابا پیام بده و بگه کارات رو بکن می خوایم بریم سفر من رفتم دوباره ارمایش بتا دادم و عدد بتا شده بود 13 اصلا باور کردنی نبود جواب رو بردم پیش دکتر و گفت این بار هم حاملگی پوچ بوده وباید صبر کنی تا باز بشه من هم نمدونم چه حالی داشتم اما یک...
نویسنده :
مامان جون
14:23
هفته 7 تمشک کوچلو
کودک شما چگونه تغییر می کند؟ كودك شما هنوز يك دم كوچك دارد (كه در واقع استخوان دنبالچه است) و در هفته هاي بعدي از بين خواهد رفت. اما اين دم، تنها قسمتي است كه با رشد كودك شما، كوچكتر مي شود. اكنون كودك شما تقريبا 1.2 سانتي متر (به اندازه يك تمشك) است، و مفصل آرنج و همچنين انگشتان دست و پا (كه اكنون ديگر قابل تشخيص هستند، هرچند هنوز هم پرده نازكي بين آنها وجود دارد) دارد. در سر او كه خيلي بزرگتر از بدن او است، هر دو نيمكره مغز در حال رشد هستند. دندانها و فضاي داخلي دهان او در حال شكل گيري است و گوشهاي او نيز به رشد خود ادامه مي دهند. پلكهاي كودك، چشمهايش را (كه اكنون كمي رنگي هستند) مي پوشانند، و نوك بيني او (كه شما يك روز نيشگونش خواهيد گر...
نویسنده :
مامان جون
14:21
دلتنگم
این روزهـــــــــا عجیب دلم بچــــگی میخـــــواهــــــد خستــــه ام...! یک قلم لطفـــا....؟! میـــــخواهم خـــــــودم را خطــــ خطــــی کنــــــم! ...
نویسنده :
مامان جون
1:38
جوانه نوپای ما
سلام نمدونم شادم یا غمگین ؟ من دوباره مادر شدم ودوباره 9ماه انتظارم شروع شد حتما این لطف خدا بود که دوباره من مادر بشم هرچند خیلی روزهای اول شکه شده بودم اما قلبم بااین استخاره آروم گرفت ویقین دارم این حکمت الهی ناشکری نمی کنم کمی حالم بهتر بشه میام و می نویسم فشارم هی پایین میره وهی میرم سرم وصل می کنم برای سلامتی آتنا جیگرم وجوانه نو پایم دعا کنید وَأَلْقَى فِي الأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَأَ...
نویسنده :
مامان جون
1:24
هرچه که باشی دوستت دارم
هر چه باشی دوست دارم من این شب زنده داری را دوست دارم من این پریشانی را دوست دارم بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، ...
نویسنده :
مامان جون
1:02
خاله جونها جشن تولد آتنا جون
سلام مامان جون تولدت مبارک یک سال گذشت و چه زود گذشت روزها و ماه ها متفاوت گذشت وگذشت وحالا عشق من ثمره عشقم 366 روزه شد ياد گرفتم بخندم و گريه كنم سپس نشسته و بايستم و حالا حتي مي تونم راه برم اگه شما دست هاي كوچولوم رو بگيريد اما شروع هر كاري زيباست. هي دنيا من دارم يك ساله مي شم! آره مامان جون یادگرفتی همه چیز رو خندیدن .حرف زدن . راه رفتن . غذا خوردن . چشمک زدن همه را خوب یاد گرفتی مامان جون تولدت خیلی پر هیجان بود در اولین فرصت برات می نویسم این ...
نویسنده :
مامان جون
0:27