آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

می نویسم از تو تا تن کاغذ من جان دارد

سلام عسل جون می خوام چندتا از عکسهای نازت رو بذارم چند شب پیش بابا زحمت کشیدن منو شما رو واسه شام بردن بیرون آخه چون مامان جون اینها نبودن حوصله مون سر رفته بود بابا جون هم من و شمارو حسابی تحویل گرفتن واسه شما 2 دست لباس شیک خریدن واسه من هم یک مانتو ویک کیف با اجازه شما دست بابای گلت درد نکن واقعا این یک نعمت بزرگی که خدا به من وشما داده مامان اون چشم وابرو رو بخوره واسه دیدن عکسهای عسل ادامه مطلب...... الهی همیشه لبت خندون باشه مروارید من شما عسلی خوشگل من ...
19 شهريور 1391

هورا هورا مامان جون آمد

بلخره انتظارمون داره تمام می شه مامان جون داره میاد آتنا دلم واسشون یه ذره شده مغز بابا رو خوردم از بس گفتم مهدی جون زنگ بزن ببین بیلیط گیر شون آمده یا نه آتنا جون مامان جون اینها آمدن روز شنبه 7 صبح رسیدن دیروز که شنبه بود من می خواستم برم آرایشگاه وموفق شدم رفتم واز اونجا باهم رفتیم خونه دوستم مریم خانوم اسباب کشی کرده بودن رفتیم واسه کمک اونهم شما آنقدر گریه کردی بی اندازه تازه خاله مربم هم از کار کردن انداختی هنوز اونجا بودیم مامان جون زنگ زد گفت ما داریم واسه جهیزیه (زینب) دختر عمه بابا مهدی میریم بعد آمدیم با پدر جون مشورت کردیم وتصمیم گرفتیم امشب که یکشنبه هست بریم ...
19 شهريور 1391

ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها

سلام فرشته نازم نمدونم تو هم اشتیاق آمدن رو داری یا نه من که بی صبرانه منتظر لحظه موعودم نمدونم تا چند ساعت دیگه همدیگر رو میبینیم فقط اینو میدونم ساعت 7 صبح فردا بستری می شم دوستت دارم عشقم آخرین لحظه هایی که شما عزیز دلم تو شکم من داشتی لگد می زدی وحالا تو آغوشم می گیرمت و برات لالایی می خونم ...
10 شهريور 1391

لحظه دیدار نزدیک است

زندگی یعنی همین امروز همین حالا یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا زندگی یعنی نگاه تو کوک کردن قلبم با صدای تو دل دادن به آهنگ دل پاکت سرور و عشق در فضایی ساکت زندگی یعنی همین دم که از دلتنگم می دانی از این حسم عشق را می خوانی زندگی یعنی داشتن قلب پرستو در این وادی پست و ناهنجار تو در تو می ترسم من از این تنهایی از این که دیر می آیی از این که روزی به من بگویی تو به من نمی آیی می ترسم.... چرا نمی دانی تو چگ...
1 شهريور 1391

روز موعود تورا در آغوش خواهم کشید

سلام قند عسل دیگه انتظار داره تمام میشه خداوند رو سپاس می گم واسه تمام توانی که در تو ودر من آفرید تا نه ماه ا نتظار رو به سلامتی گذروندیم . 2 روز دیگه همدیگر رو در آغوش می گیریم چه لحظه ی شیرین وخوبیه اینهم واسه خندش کودک شما چگونه تغییر می کند؟ كودك شما حسابي چاق شده است! او بين 2720 تا 3400 گرم وزن دارد (پسرها معمولا كمي سنگين تر از دخترها هستند) و طول بدن او نيز بين 48.2 تا 50.8 سانتي متر است. ...
25 تير 1391

روز میلاد عشق من و فسقلی

سلام فرشته مهر بون دیروز خیلی گرفتار بودم نشد بیام وبرات بنویسم . آخه میدونی نفسم دیروز تولد بابا جون بود من هم کلی کار ریخته بود روسرم باید مهمونهارو دعوت می کردم واسه شام خرید بیرون سفارش کیک که مامان مرضیه زحمت خریدش رو کشید من هم دنبال شیرینی و خرید واسه درست کردن شام خلاصه به سلامتی همه چیز تا ساعت 9 حاضر شد جای شما خالی دلبر مامان خیلی خوش گذشت . بعد از اینکه کیک رو آوردیم وبابا جون شمع هاشو فوت کرد شروع کردیم به بریدن کیک . البته بابا اول برید وما هم با اجازه شاه پریون خوردیم . بعد که ...
25 تير 1391

شوق آمدنت

سلام دخترم . عسلم . تبریک که داری به پایان این سفر سخت نزدیک می شی . خوشحالم ای باران عشقم غزل رسیدنت را بر صحفه صفحه ی زندگیم می نویسم و می نوازم . روز دوشنبه 91/4/19 رفتم واسه کنترل وگرفتن برگه بستری هم خوشحال بودم وهم می ترسم مهربونم . خدا رو شکر همه چیز خوبه . خانم دکتر بابا پور واسه چهار شنبه 91/5/4 ساعت 7 صبح نامه واسه بستری دادن ویک سونو از وضعیت شما فرشته من نوشت که دیروز رفتم انجام دادم که در ادامه برات عکس اش رو میذارم دختر گلم دوستت دارم من وبابا دیگه تحمل دوریت رو نداریم الان که می نویسم خود به خ...
21 تير 1391