آتنا جون مامان وباباآتنا جون مامان وبابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره

♪♫♪♥خاطرات کودک من♥♪♫♪

میگم بابا جون بانک آتنا

                                 دست بابا جون درد نکن چه لباسهای خومشگلی برات خریده       بابا جون دخملی رو حسابی تحویل گرفته     این بلوز شورت رو بابا جون مهدی خریدن قبل از اینکه بدنیا پا بذاری این تی شرت خوشگل رو هم همینطور این بلوز ناز هدیه از نازنین ترین دختر روی زمینه مبینا جون این طرف جلو بلوز و بالایی پشت بلوز این بافت قشنگ وناناز رو هم اکرم جون عروس عمو بابا برات آوردن این بلوز قشنگ مشنگ رو هم زندایی رضا همین یک هفته پیش خریدن برات           ...
21 ارديبهشت 1392

شصت روز وششصد هزار آرزو ی مادر

سلام ماه مامان ماهگیت مبارک سلام فرشته ی من روزها دارن می گذرن و شما   داری خانم می شی من ذوق می کنم که داری   بزرگ می شی وخمهاش به آرزوهایی که برات دارم   فکر می کنم آخه من یک مادر من یک مادرم یک مادر که درون قلب خودش   هزاران آرزو رو برای دخترش دار       من یک مادرم که وقتی اشک می ریزی بند دلم کنده می شه و ناراحتم که شاید من باعث اشک های مثل مروارید تو هستم آتنا جان نمی دونم لایق مادر بودن واسه تو هستم یا نه اما بهت می گم قلبم .عمرم .هستی من به اندازه همه ی دنیا دوستت دارم وبرات میمرم   یاس مامان خوشگلم گل باغ زندگی م...
21 ارديبهشت 1392

روزت مبارک دخترم

                          سلام شاه دخترا سلام سنبلم الهی من فدات بشم روزت مبارک خوشحالم روزی به نام روز دختر هست ومن دختری دارم که بتونم مثل همهی مامانهای دنیا بهت هدیه بدموتبریک بگم به قلبم حضرت معصومه (ص) آفریده شد وآن رو به نام دختر نام گذاری شد   من وبابا برات یک هدیه گرفتیم بعد عکسش رو برات می ذارم آخه آخه الان شما زیاد حالت خوب نیست         جیگرطلا روزت مبارک   ...
21 ارديبهشت 1392

مامانی دلش شکسته مثل شیشه

هیچی واسه گفتن یا نوشتن ندارم به جز یک مشت بیچارگی که باهیچ دست خطی و با هیچ رنگی از پیشونیم نتونستم پاک کنم و هنوز هم ادامه داره........... زندگی من مثل جاده ایی شده که هرچی میرم به آخر نمی رسم دیشب بابات آرزو تو دلش رو به زبون آورد آرزو داره من بمیرم وبره پی کارش آرزو خوبیه من هم همین آرزو رو دارم چون ادامه دادن تو این شرایط یکمی سخته مامان جون خیلی دوستت دارم همه هستیم تو هستی شاید واسه بابات اون 100 بچه که تو بیرون از این خونه هستن تو بشه ولی واسه مامان خدا یکی خلق کرد اونم توهستی عشقم نفسم مامان شما رو با دنیا هاش عوض نمی کنه من تار مو هاتو به دنیا نمیدم گلم من یک نی نی دالم اونم تویی قشنگم الان هم رو پاهام گذاشت...
21 ارديبهشت 1392

سلام ای ضامن آهو

  السلام علیک یا سیدنا و مولانا یا اباالحسن یاعلی ابن موسی الرضا علیه السلام همیشه از حرمت، بوی سیب می آید صدای بال ملائک، عجیب می آید! سلام! ضامن آهو، دلِ شکستهِ ی من ... به پای بوس نگاهت، غریب می آید طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست کبوتر دل من، بی شکیب می آید برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید ...   سلام آتنا جون امشب که دارم برات این پست رو می ذارم شب تولد کریم اهل بیت علی ابن موسی الرضا علیه السلام سال گذشته منو بابا جون ماه عسل رفته بودیم ومثل امشب رو توشهر ماسوله بودیم جات خالی بود عسلم خیلی خیلی خوش گذشت آنقدر که از عمر منو بابا جون حساب...
21 ارديبهشت 1392

بزرگ شدنت . شروع دلبری

سلام دخترم سلام عشقم سلام همه ی هستی من دلبری می کردی امااااااا حالا بیشتر الهی قربونت بشم الهی فدات بشم عسلم از وقتی پا تو ماهگی گذاشتی شیرین تر شدی وقتی پا تو ماهگی گذاشتی بیشتر وبیشتر دلبری کردی الهی مامان فدات بشه با بابا جون آنقدر قشنگ حرف می زنی که دلم می خواد بخورمت پشت تلفن به بابا همش می گی اوق آقو ووو گریه هات هم یک جور دیگه شده بینش یک چیز هایی مثل نه نه مه هستش آمدم گه از دیروز و دیشب که روز پنچشنبه و شب جمعه بود بنویسم دیروز که پنچشنبه بود بابا جون شرکت رو تعطیل کرد وکنار ما تو خونه موند کلی با بابا جون خوش ...
21 ارديبهشت 1392

آتنا و کتاب داستان

سلام مامان جون سلام نفس سلام همه ی کس مامان مامان جون هر وقت میام برات مطلب بزارم حالم گرفته می شه وقتی به مامان الینا جون و مامان امیر عباس و مامان بی تاب سر می زنم خیلی براشون غصه می خورم خدایا مگر نمی گن روز عرفه روز استجابت دعاست پس حاجتشون رو بده ویکی یه دونه از نی نی خوشگلت بهشون بده سالم وصالح آمین آتنا جون دیروز با هم رفتیم بیرون بدون بابا من هم هوس کردم دو تا کتاب داستان برات خریدم اسم یکیش گربه های اشرافی اسم یکی دیگه اش حسنی وفیل مهربون بعد رفتیم دکتر خانم دکتر واسم دارو نوشت بعد از ظهر هم بابا جون افتخار دادن مارو بردن بیرون من هم برات کاموا خریدم لباس ببافم ...
21 ارديبهشت 1392

آتنا جون و هدیه های این سه ماه

    آتنا جون فدای بلند خندیدنت بشم همه دارو ندار مامان اینها هدیه هایی هستن که بابا مهدی برات خریده تواین سه ماه نیم که از آمدنت گدشته   نمی دانم که دانستی دلیل گریه هایم را نمی دانم که حس کردی سکوتم را ولی دانم که می دانی من عاشق بودم و هستم وجود ساده ات بوده که من اینگونه دل بستم عزیزم همیشه عشق من هستی و جان من خواهی بود تولدت مبارک         اولین هدیه در یک ماهگی گوشواره های نازت بود که بابا جون واسه شما خرید واما دومین در دو ماهگی     دو دست لباس دخترونه دیگه بابا برات خریده در دو ماه ونیم  ...
21 ارديبهشت 1392